پادشاهی به دیده استحقار در طایفه درویشان نظر کرد یکی زان میان به فراست به جای آورد و گفت ای ملک ما درین دنیا به جیش از تو کمتریم و به عیش خوشتر و به مرگ برابر و به قیامت بهتر


در آن ساعت که خواهند این و آن مرد


نخواهند از جهان بیش از کفن برد

نه آنکه بر در دعوی نشیند از خلقی


وگر خلاف کنندش به جنگ بر خیزد

طریق درویشان ذکرست و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل.


هر که بدین صفتها که گفتم موصوفست به حقیقت درویشست و گر در قباست


اما هرزه گردی بی نماز هوا پرست هوس باز که روزها به شب آرد در بند شهوت و شبها روز کند در خواب غفلت و بخورد هر چه در میان آید و بگوید هر چه بر زبان آید رندست و گر در عباست


پرده هفت رنگ در مگذار


تو که در خانه بوریا داری